تحولات منطقه

۱۵ دی ۱۴۰۰ - ۱۱:۴۳
کد خبر: ۷۸۲۸۶۳

میراث سردار

مهدی زارع-روزنامه نگار
زمان مطالعه: ۳ دقیقه

یک بار دیگر سالروز شهادت جهان پهلوان ایرانی را پرشور گرامی داشتیم؛ گریه کردیم، لبخند زدیم و احساس غرور کردیم. اما این شور اگر به معرفت ما از حاج‌قاسم منتهی نشود، چه فایده‌ای دارد؟ در این نوشتار بنا دارم بخشی از میراث سردار که بین ما به ودیعت گذاشت را بررسی کنم و در همین ابتدا هم بگویم که این چند خط همه ماجرا نیست. اما «آب دریا را اگر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی بتوان چشید».

۱- خط تقابل پررنگ و مشخص. تاریخ جهان، تاریخ تقابل خیر و شر بوده و هست. گاهی هم شر بر عالم مستولی شده است، هرچند می‌دانیم که در بیشتر ازمنه، تاریخ را پیامبران الهی نوشته‌اند و این ادیان الهی بوده‌اند که غالب شده‌اند. اما اکنون در زمانه‌ای هستیم که دنیا، دوره‌ای از استیلای شر را تجربه کرده است. با وقوع انقلاب اسلامی وارد دوره بحرانی تاریخ شدیم و در اینچنین زمان‌هایی خط تقابل بین خیر و شر کمرنگ می‌شود. به این معنا که بسیار اتفاق می‌افتد در درون جبهه خیر عده‌ای به مبارزه شک می‌کنند و قدرت تشخیص دشمن واقعی را از دست می‌دهند. پهلوان سلیمانی در دوره حیات دنیوی خود و همچنین با ماجرای شهادتش، خط تقابل را پررنگ کرد. او از ایسم‌ها و گروه‌ها و نحله‌ها و جریان‌ها عبور کرد و مستقیم با رهبر جبهه شر درگیر شد و سرانجام هم توسط همو به‌باور خودش حذف شد. غافل از اینکه با حذف سلیمانی، خط تقابل در پررنگ‌ترین وضعیت خود قرار گرفت و حالا دیگر جبهه‌بندی‌ها مشخص‌تر شده است و از همین نقطه عزیمت به دومین میراث حاج‌قاسم می‌رسیم.

۲- پادشاه لخت است. حاج قاسم به‌دست چه کسی به شهادت رسید؟ کسانی او را حذف کردند که داعیه مقابله با تروریسم و داعیه دموکراسی و داعیه تمدن و گرامی‌داشتن آزادی انسان دارند. به‌گواه همه انسان‌های آزاده جهان، حاج‌قاسم بیش‌از هرشخص دیگری برای از بین بردن تروریسم در منطقه تلاش کرد. اینجاست که حاج‌قاسم با شهادت خودش، پرده‌های نفاق و دورویی را از چهره ابرقدرت‌ها می‌اندازد و پادشاهان لخت را به همه دنیا نشان می‌دهد.

۳- وحدت در جهان متکثر. در معانی ولایت گفته‌اند یکی از آن‌ها پیوستگی و درهم‌تنیدگی اعضای یک گروه یا جامعه است. هرچه این درهم‌تنیدگی بیشتر باشد، دوری اعضای این جامعه از غیر خودی بیشتر می‌شود. می‌شود گفت، ولایت، قالب هویت است. ولایت البته در ذات خود معنایی مثبت یا منفی ندارد. چه اینکه قرآن هم از ولایت طاغوت حرف می‌زند و هم از ولایت الله. حاج قاسم با حیات و شهادت خود، همچون سیمانی که آجرهای بنا را روی هم نگه می دارد، آدم‌ها را به‌هم پیوند دهد، ریشه‌های هویتی مردم در همه جهان را نمایان کرد. او آدم‌ها را دوبخش کرد؛ گروهی که علیه امپریالیسم شیطانی هستند و این‌ها همه باهم ولایت دارند و گروهی که موافق امپریالیسم هستند و این‌ها هم باهم ولایت دارند. اینکه من و شما می‌توانیم با الکساندر دوگین روسی و میک والاس ایرلندی و اوا مورالس کومونیسم و حتی گردون داف آمریکایی و خاخام واس یهودی احساس نزدیکی و هم‌مشربی کنیم در نتیجه همین هویت مشترک است که توسط حاج قاسم ایجاد شده و باید آن را میراث او در نظر گرفت.

۴- عزت به ایران تحقیر شده برمی‌گردد. در تاریخ ۲۰۰ساله ایران یا بهتر است بگوییم از ابتدای قاجار تا انتهای پهلوی، جامعه ایران همواره تحقیر شده است. جدا شدن بخش‌هایی از کشور در برهه‌های مختلف، تقویت روحیه «ایرانی نمی‌تواند» توسط پادشاهان مختلف این سرزمین، وابستگی اقتصادی به غرب و ... همگی زمینه تحقیر ایرانیان در این ۲۰۰ سال را فراهم کرده است. با انقلاب اسلامی جامعه ایرانی یاد گرفت می‌تواند دستش را به‌زانو بزند و بلند شود. هرچند دشمن در طول سالیان پس از انقلاب تلاش کرده با درگیری‌ها و تنافض‌های مختلف جامعه را متشتت کند، اما حیات و شهادت سردار یادمان آورد ایرانی عزیز است. جالب‌تر اینکه جامعه ایرانی هم به این تذکر سردار واکنش نشان داد و دیدیم و می‌بینیم که در مراسم تشییع پیکر پاکش همه مردم ایران از هر گروه، نحله، جریان، قشر و طبقه‌ای جمع شدند و با بغض در گلو، احساس غرور کردند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.